بنام عادل بي همتا

داد جارويي به دستم آن نگار ... گفت کزدريا برانگيزان غبار

Friday, August 03, 2007

نابرده رنج گنج میسر نمی شود

آخر چگونه می شود با این صبح جمعه کنار آمد. سیمای همه انها که دیگر نیستند می آیند جلوی چشمانت به رژه! سیمای دوستانی که مهری ازآنها بدل داری می آیند و سلامی می کنند وبعد تو می مانی و لحظه های خالی ! خالی از چه؟ نمیدانم!!! امروز که زودتر از هر روزی دم دمای سحر از خواب بلند شده ام. ناهید هم همچون من ! انگاری چیزی( نیرویی ) هر دوی ما را که روز های پیش تا صبح کامل می خوابیدیم را از خواب پراند! آنها که به نشانه ها و این جور حرف ها باور دارند می گویند این نشانه ای بود و علامتی برای شما دو نفر! بگذریم؛ چند روز پیش سه روایت از نخستین عشق سه هنرمند را شنیدم. یکی از امیر نادری فیلمساز ایرانی و خالق فیلم های دونده و ساز دهنی؛ دیگری از بهروز وثوقی؛ و سومی از کیومرث پوراحمد خالق داستان های مجید! این آخری خیلی زیبا بود. به دوستانی که روزی 1000 بار از صبح تا شب ورد عشق بر زبانشان هست و روزی سه وعده صبح و ظهر و شام حبش رو بالا می اندازند (بر چشم حسود لعنت- ما که بخیل نیستیم؛ خدا بیشترش کنه!)توصیه می کنم حتما گوش کنند به فایل صوتیش! اینها را راوی حکایت مکتوب تهیه کرده! خوب حالا بریم سر اصل مطلب ( بحث شیرین رنج)

خلاصه ای از آنچه ملکیان می گوید:

1- در خصوص رنج شاید بتوان گفت كه هیچ تعریف مشخص و دقیقی و تعریف مفهومی كاملاً معینی وجود ندارد.روانشناسان می گویند : وقتی انسان در یك وضعیت نامطلوب قرار گیرد و یا از آنها دور افتد، احساسی به انسان دست می‌دهد كه از آن تعبیر به رنج می‌شود. رنج‌ها را به عمومی و اختصاصی (یا شخصی) می توان تقسیم نمود. رنج‌هایی كه نوع بشر از آن حیث كه بشر است دارد رنج عمومی است. مثل رنجی كه از تنهایی و یا از احساس زودگذری می‌كشیم، یا رنجی كه از فقدان عدالت می‌بریم.

2- اگر بخواهیم واقع بینانه قضاوت کنیم؛باید بگوییم كه اگر چه می‌توان در جهت كاهش درد در زندگی تلاش كرد، ولی نمی‌توان بدون رنج زیست.

3- آیا ایمان رنج را کاهش می دهد؟ هرگونه ایمانی رنج را كاهش نمی‌دهد. اگر ایمان را به معنای كه در متون مقدس ادیان و مذاهب در طول تاریخ آمده در نظر بگیریم، در این صورت باید گفت درد و رنج را كاهش می‌دهند و چون كاهش می‌دهند، بشر علیرغم تمام تشكیك‌‌هایی كه در باب دین شده از اعتقاد خود به دین دست برنداشته است. چون بشر از این راه آرامش پیدا می‌كند و به شادی و امید دست می‌یابد. (بنظر بنده: ادیان از دیگر سو با گنه کار جلوه دادن انسانها خود رنجی دیگر به مجموعه رنج های آدمی افزوده است)

4- انسان‌ها گمان نمی‌برند كه خیلی از باورهایشان امكان دارد مطابق با واقع نباشد و چون این احتمال به ذهنشان خطور نمی‌كند، كاهش درد و رنج خودشان را دارند و فقط کسی این کاهش درد و رنج را ندارد كه به جای این كه از موضع عامل وارد داستان بشود از موضع ناظر وارد شود و بگوید این باوری كه این شخص احتمال كذبش را هم نمی‌دهد، احتمال كذبش منتفی نیست. یعنی كسانی كه به مقام ناظر بودن دست یابند، هیچ وقت نمی‌توانند روی آرامش را ببینند

5-آدم تا این آگاهی و نظر از بالا را نداشته باشد، آرامش دارد و به تعبیر دیگر آرامش ناشی از حماقت كم نیست و آرامش ناشی از جهالت زیاد است. من می‌خواهم جاهل و احمق نباشم، ولو تمام آرامش من سلب شود. این بستگی به خواست شما دارد.

6- آرامش انسان در گرو رعایت الزام‌هایی است كه خودمان برای خودمان تعریف می‌كنیم. آرامش در بیرون به دست نمی‌آید. آرامش در این است كه شما در درون خودتان نسبت به تعهدات‌تان ملتزم بمانید. این فرد با چنین حالی اگر نسبت به همه مسائل هم شكاك باشد، آرامش خواهد داشت. من قبول می‌كنم كه خیلی از این گزاره‌هایی كه اكنون به آنها اعتقاد دارم، ممكن است كه نادرست باشد، ولی من كه به آنها دل نبسته‌ام، من به آرمانی به نام حقیقت دل بسته‌ام. من در واقع به هیچ گزاره واحدی دل نبسته‌ام.

7-هیچ چیزی به خدا شبیه‌تر از سكوت و آرامش نیست. اگر كسی تمام عمر كوشش كرد و البته با صداقت و جدیت هم كوشش كرد، به نظر من این فرد به یك آرامش می‌رسد

Thursday, July 26, 2007

آن دورتر ها چراغ خانه ی دلی, دوستی سوسو میزند

مشق و تکالیفی رو که برای خودم در پست قبلی تعیین کرده بودم, هنوزتمام نکرده ام. به آنها مشق و درسم رو هم اضافه کن.اما چه کنم! عصر پنج شنبه است و باز فیل(دل) من یاد هندوستان (دوستان) کرده! جای شما خالی برای همه آنهایی که در لیست messengerداشتم سلامی فرستادم و از احوالشون جویا شدم. قبلش با ناهیدم هرچند که در همین چند قدمی است احوال پرسی سیری کردن. و کمی تو سر و کله هم زدیم!! حال خوبی دارم. احساس خوبی دارم. برای همه آنها آرزوی سلامتی کردم. همین که میدانم یک دوستی هست حتی فرسنگ ها دورتر دلم یه جورایی قرص میشه! حتی بعضی ها رو تا حالا ندیده ام!! اما برایم عزیزند.« داشتن دوست خوبه حتی اگردر سیاره ای دیگر ساکن باشد!». دلم خوشه که دارند یک جایی اون دوردورا سو سو میزنند . من ادم قانعی هستم, دلم به کور سوی محبتشون گرم میشه, همین برام کافیه!!

Tuesday, July 24, 2007

درباره ی درد و رنج

پیشتر از کتاب جامعه درعهد عتیق نقل کرده بودم که: درکثرت دانایی و حکمت؛ کثرت غم است. اما این غم ؛ رنج یا اندوه و درد چیستند؟ چه ارزشی دارند؟و جایگاهشان در زندگی ما کجاست؟ عده ای می گویند درد و رنج نتیجه فعل و انفعالات عصبی است و شاید یک سری فعل و انفعالات شیمیایی در بدن جاندار. همین جا فرق سنگ بی جان وحیوان وانسان جاندار آشکار است. اما حرف من این است: آیا باید از رنج و درد آدمی کاست؟ اصلا باید آدمی را از رنج و درد خالی کرد؟ کسی می گفت : من از درد و رنج خود لذت میبرم!!! نمیدانم. دارم فکرمیکنم و می گردم ببینم دیگران چه گفته اند . هرچند نمی توانم ادمی را خالی از درد و رنج متصور شوم. همان درد انسان بودن و رنج بودن را می گویم. مولوی رنج بشری را ناشی از مستیِ هستی و فراموش کردن واقعیت و نادیدن آن می‌داند و یکی از علل رنج بشری را خودخواهی معرفی می‌کند. مصطفی ملکیان چهار نکته ای که به مسئله درد ورنج می‌نگرد را چنین برشمرد: نخست اینکه بررسی می‌شود که درد و رنج چیست و چه ماهیتی دارد، در این منظر بحث بر سر این است که درد و رنج چه تفاوتی با هم دارند و چه نسبتی میان این دو هست. دوم اینکه علت اصلی درد و رنج چیست و چه عوامل و عللی باعث پدید آمدن آن می‌شود. سوم آنکه درد و رنج چه پیامدهایی دارد و چه آثار مثبت و منفی جسمانی، ذهنی، روانی یا اجتماعی دارد و چهارم نیز آنکه ما در برابر پدیده درد و رنج چه رویکرد اخلاقی باید اتخاذ کنیم. ایشان 3 گفتاردرباره درد و رنج یافته ام: 1) درد و رنج از ديدگاه کيرکه‌گارد و مولوي؛ 2) درد از کجا رنج از کجا و 3) رنج-آرامش و ایمان .خلاصه ای از اینها را در پست بعدی می آورم.

Thursday, May 11, 2006

برای دوستی هامان....

برای جانم...روح و روانم...ناهید و در دانه هایش! کنار برکه دوستي هامان، بيشه ايست از نهال هاي تنک اقاقيا. در سايه سارشان هر چند هنوز نمي توان از آفتاب تموز جدايي ها در امان ماند...اما به سر سبزيشان، به فرداشان اميد ها داريم. در کنارشان مي توان ساعت ها غنود و خم بر ابرو نياورد. کنار دشت مهر باني هايت- نچندان دورتر از ذهنم – چشمه ايست از نور عشق. هر چند، جوشان و قليان همچو آتشفسشان هايي که نا مرتب ميسوزند، نيست. اما نهري از آن همواره جاريست، آبي در آن همواره پيداست. کنار دشت ساده دلي مان، تپه هاي سرخوشي است پيدا. هر چند، نه به بلنداي صخره هاي بدترکيب و نا موزون. اما ارتفاعش به بلنداي دنياي خوشي هامان، آنقدر قد کشيده که بتوان بر فرازش نشست و از سر رضايت و رغبت به انچه که تا کنون کاشته ايم نگريست... لبخندي زد و سري تکان داد...آنقدر بلند هست که باديش بر سر همسريمان دستي بيافشاند از سر مهر و صدق. بر فراز صحراي آباد زندگي مان- که دست خزان از آن دور باد – آسماني است، که شبهايش ستاره بارانمان مي کند و روزهايش نور باران...ابري است، نه آنگونه که کدورت هامان را بزرگ کند و روي ماه و خورشيدمان را بپوشاند...ابري است اما نه انقدر که بتوان خانه اي بر ان بنا کرد.. آنقدر هست که بر آن بشود نوشت – با خطي از نور و مهر- براستي که دوستت دارم. صدايت کردم....از دورترين کومه ها ..... آنحا که ديگر بعد ازآن تا چشم کار مي کند ديگر آشيانه نيست. صدايم کردي با زبان بي زباني......با همان هجاي معصومانه ات....همان که آشنا ترين هجاهاست. به باورم خنديدي.. به يأسم تعنه زدي..... به چشمانم بارقه اميد بخشيدي..... .به اميد ديدن روي ماهت. کامن سپيده دمان پنج شنبه يازدهم ماه مي 2006.

Friday, August 19, 2005

مادرها و مادر بزرگ ها!

مادرها و مادر بزرگ ها، سايه ي  حضورشان بر وجودمان (تا آخرعمر) جاريست! دلم براي بوييدنشان لک زده! کجاست آن چشمان پرخواهش و لبريز مهرشان!.

کنده کاري روي سنگ، کاري ازمنصور احمدي

!از مايکروسافت مستقيم در وبلاگ بنويسيد

!اين ابتکار بسيار جالبي است. اينطورنيست

Sunday, May 01, 2005

مشروعيت و قدرت1

جستجو درجهت يافتن تعريف واضحي ازواژه « مشروعيت2 » بدليل پيچيدگي آن تقريباً غير ممکن است. معمولاً جهت تعريف اين واژه آنرا در برابر واژه « قانوني بودن3 » قرارداده و به تمايز آندو مي پردازند. « قانوني بودن » ميتواند بصورت انطباق و سازگاري امري با يک دستور قضايي حقوقي و يايک دستور قانوني (قانون اساسي) تعريف گردد. در حالي که « مشروعيت» بر پذيرفته شدن امري توسط «جميع مردم4 » دلالت دارد. بيشتر اوقات و در داخل يک حکومت ميان آنچه که قانوني است و آنچه که مشروع است فرقي وجود ندارد و در واقع اين قدرت قانوني است که مشروع است و اين قدرت مشروع است که قانوني است. اما دربعضي از مواقع بين يک حکومت مشروع و يک حکومت قانوني يک اختلاف و ناهمساني موجود است. بمانند مورد فرانسه در خلال جنگ جهاني دوم، زمانيکه حکومت ويشي توسط پتن و حکومت لندن توسط دوگل در برابر هم قرار گرفتند. درواقع حکومت ويشي که امتدادي بر حکومت پيشين بود يک حکومتي قانوني بشمار ميرفت. هر چند مشروعيت از آن حکومت لندن بود. در اين نکته اما ترديدي نيست که تنها مرجع پذيرش جهت برسميت شناختن يک حکومت «مردم»آن حکومت ميباشند و بس. در واقع يک قدرت وقتي مشروع است که « اکثرافراد5 » آن حکومت را پذيرفته و از متصديان امرش پيروي نمايند
. شناسايي مشروعيت و تئوري موافقت6 (همراهي)
آنجا که ازپذيرش و همراهي قدرت از طرف مردم سخن بميان ميآوريم، در واقع يک نوع موافقت ورضايت مورد نظر ميباشد. و اين همان معياريست که اعتبار مشروعيت با آن سنجيده ميشود. موافقت ميتواند فعال و يا غير فعال باشد. موافقت فعال بر يک تظاهر کاملاً واضح و مشخص از پذيرش قدرت توسط مردم دلالت دارد( بمانند اداي سوگند). در ايالات متحده امريکا در تمام سطوح اداري عمل اداي سوگند (بروفاداري به حکومت و قوانينش) برقراراست و اين نشانه اي از يک موافقت فعال است. هر چند درفرانسه چندان بکاربرده نميشود و درعمل تجربيات تاريخي نشان داده است که تضميني براي پايبندي بر آن وجود ندارد. از ديگر سو، موافقت غيرفعال عبارت از موقعيتي است که در آن هيچگونه اطلاع دقيقي از ميزان تعهد شهروندان به ارتباطشان با قدرت در دسترس نمي باشد. هرچند رفتارشان اين موافقت را تاحدي نشان ميدهد. اين موافقت مشخصاً بصورت شرکت در يک راي گيري، پرداخت ماليات، و يا همراهي و شرکت داوطلبانه درفراخوان هاي عمومي خودنمايي مي نمايد. مشکل موافقت غير فعال اينست که بعضي اوقات دچار فطرت شده و با يک سکوت ويا غيبت (يا نافرماني) همراه ميشود و اين قضاوت را مشکل ميسازد. رژيم هاي مقتدري (مثل حکومت کاسترو در کوبا) وجود دارند که سالهاست بر جا هستند وازآنجا که يک زماني ازپشتيباني مردم برخوردار بوده اند، همچنان مدعي مشروعيت هستند، در حاليکه باهيچ موافقت فعالي همراهي نمي شوند. اين گونه رژيم ها که گاها زورمدار و مقتدر هستند بر اثر يک پروسه غير قانوني مانند انقلاب و يا کودتا قدرت را در دست گرفته وبتدريج و پس از برگزاري انتخابات قانوني کسب مشروعيت پيدا ميکنند. اين رژيمها بعضاً دهها سال بر کرسي قدرت باقي مانده و ادعا مينمايند که ازيک موافقت غير فعال برخوردار بوده ومشروع هستند. از رابطهي موافقت ومشروعيت همين بس که هر چه رژيم سياسي زمان طولاني تري را بر سر کار باشد، بيشتر ادعاي مشروعيت کرده و اين بقاي طولاني را حمل برموافقت و همراهي عموم خواهد نمود. پر واضح است که نماد ها ونشانه هاي موافقت وهمراهي در هر جامعه تنها با معيارهاي فرهنگي و اجتماعي همان جامعه قابل ارزيابي است. از اين رو، خصوصيات اجتماعي و فرهنگي جوامع، در فضاي زماني و جغرافيايي متفاوت معيارهاي گوناگوني را دربرابرما قرارخواهد داد
. تئوري ماکس وبر7 پيرامون مشروعت
بنا بر اين تئوري مشروعيت بر سه نوع است: 1) مشروعيت سنتي8: به مدل هاي قديمي قدرت دلالت دارد. بمانند مشروعيت پادشاهي ويا هر گونه توافقي که به انتقال قدرت از نسل به نسل و از پدر به پسراستوار است. در بعضي قبائل مشخصاً قدرت به عضو مسن تر گروه تفويض مي گردد. 2)مشروعيت کاريزماتيک9: بر توانايي ها و استعدادهاي شخصي يک فرد تاکيد دارد. بدين معني که فردي بدليل توانايي در عمل و يا بلحاظ قدرتش در مباحثات وسخنان نافذش، خود را بجمع تحميل کرده و موافقت عمومي را بسمت خويش جلب مي کند. 3) مشروعيت خردگرايانه10: به مشروعيتي دلالت دارد که برخواسته از قدرتيست که ازمسير يک پروسه مشخص و مبتني برقواعد ومکانيسم بسيار دقيق بوجود آمده است.
1) La légitimité et le pouvoir. 2) La légitimité. 3) La légalité. 4) L’ensemble du people. 5) La majorité d’individus. 6) L’adhésion. 7) Max Weber. 8) Traditionnelle. 9) Charismatique. 10) Rationnelle.

Thursday, December 19, 2002

dardesho ba khodesh salhast ke hamrah dareh dardikeh bayanesh fagt dardesho bishtar mikoneh asaresho gavitar mikoneh badish ineh ke nemitoneh faramoshesh koneh hamisheh hamrahesheh chetor mitoneh be ....harchand hameh midonan fagat kesi darbarash sohbat nemikoneh velesh kon dagesho bishtar nakon to dastekam khob midoni on chieh ba yadavarish fagat bishtar zajresh midi darbareh yeh mozo digeh harf bezan aha rasti shenidi diroz ye zan shoja zadeh shohar sadismisho koshteh...... na nemisheh belakhareh yek nafar in razo bayad beshkafeh ayan koneh shayad yeki payda shod o moshkele in bande khoda ra hal kard " to ham gir dadiha" bezar az tagriban dah saleh pish shoro konam az vagtikeh in bandekhoda pasho to ye kafsh kard ke mikhad bereh kharej.... dasteh bargaza hamisheh belakhareh ye dost babaii pesar khaleyeh madari ye famil ashnayeh dor peyda misheh ta ye davatnameii barayeh khali nabodan arizeh befresteh.. dasht savar havapeyma shod ke deldardesh shoro shod aval kheili aziatesh nemikard badan tagriban to asemon torkieh bodan ke goro gor shekamehs bagal dastisho be taajob andakh vagt piadeshodan az hapeyma bal bal mizad mehmondara zodtarr az bagieh havapeymaro tark kardan do bar taxi avaz kard se char ta toilet omomi ro rad kard ta be hotel resid hadeagal 10dolar barash ab khord garar bod bemahz residan be hotel be ashenash zang bezaneh ama mageh mitonest as otagesh biron biad 24 sat hichi nakhord balkeh in kard khordeh arom besheh nashod to havayeh sard majbor bod pangereharo ham baz bezareh az hotel shab zad biron raft to havayeh baz .....